همیشه آرزو داشتم کتابخانهای داشته باشم که برای برداشتن کتاب از نردبان استفاده کنم
شاید چون از کودکی برای برداشتن کتاب از کتابخانهیمان از صندلی استفاده میکردم
و فکر میکردم هرچه بزرگتر میشویم کتابخانهیمان هم باید بزرگتر شود
معمولا دستم به ردیف اول کتابها نمیرسید
کتابهای فرهنگ لغت و کتابهای غرش طوفان که جلد آبیشان را میدیدم
و فقط دستم به کتابهای ژولورن و کتابهای ویکتورهگو و گاهی کتابهای دکتر زرینکوب و دکتر شریعتی میرسید
و کتابهای نفیس شعری که برای دیدنشان دستدرازی میکردم و معمولا روی سرم فرود میآمدند
و اشعاری که هنوز فرود میآیند
در قلبم
در قلمم.
آوانویس
|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1